كلمه اميرالمؤمنين لقب خاص براى امام على بن ابيطالب (ع) بوده، كه رسول خدا (ص) اين لقب را به او داده و احدى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) را حتى در آن شريك نكرده است چه برسد بر ديگران، لكن چون امور در روز «سقيفه» دگرگون شد و از امام على (ع) همه امكانات قطع گرديد و ايشان (ع) را از مسند حكومت و رهبرى اسلامى كنار زدند، اين لقب اختصاصى را هم، از او ربودند و لقب خودشان قرار دادند. پس از آنكه اين لقب خاص، امام (ع) عام شد، بر هر كسى كه بر جايگاه حكومت و رهبرى دست يافت، اطلاق گرديده حتى فرزند هند جگرخوار و فرزند حرامزاده او يزيد و هر كسى كه بعد از او آمد، افراد پليدِ بنى اميه و منابع فساد و جرثومههاى رذالت نيز با اين لقب خوانده مىشدند.
سقيفه: ايوانى سرپوشيده در مدينه بود كه پس از فوت پيامبر (ص) عدهاى از منافقان در آنجا جمع شدند و ابوبكر را به عنوان خليفه انتخاب كردند.
هنگامىكه حكومت امويانِ ناپاك و كثيف منقرض شد و قدرت به بنىالعباس – آنهايى كه پليدتر و نجستر و خبيثتر از بنىاميه بودند – انتقال يافت، آنها نيز به اين لقب مقدس خود را ملقب كردند. معنى آن رمزى براى خلافت شد و با اين كار، قداست اين لقب را از بين بردند و شرافت و كرامت آنرا نابود كردند.
براى ائمه اهل بيت (عليهم السلام) دربارۀ اين لقب كلماتى است كه حقايق مهمى آشكار مىكند و در خلال آن بر اسرار و نكات دقيقى دست مىيابيم كه از آن بىنياز نيستيم.
احاديث زيادى در اينباره در كتاب بحارالانوار در اختصاص اين لقب به اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (ع) آمده است كه تنها به دو حديث اشاره مىكنيم:
مردى بر امام جعفر صادق (ع) وارد شد و گفت: السلام عليك يا اميرالمؤمنين.
امام صادق جلوى پاى او ايستاد و فرمود: ساكت! اين اسم براى كسى شايسته نيست، مگر به اميرالمؤمنين على (ع) كه خدا او را به آن ناميده است. احدى به آن ناميده نمىشود و آن قول خداى متعال است:
إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ إِنٰاثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلاّٰ شَيْطٰاناً مَرِيداً (117)
مشركان، به جاى خدا جز جماداتى را كه هيچ اثرى ندارند و هميشه تحت تأثير عوامل ديگرند را نمىپرستند و در حقيقت جز شيطان سركشِ گمراه را اطاعت نمىكنند.
به او گفتم: پس قائمتان را به چه چيز مىخوانيد؟
امام (ع) فرمود: به او مىگويند:
السَّلامُ عَلَيكَ يَا بَقِيَةالله، السَّلامُ عَلَيكَ يَابْنَ رَسُولَ الله.
آمده است كه حضرت (ع) در ادامه فرمود: جايز نيست اصحاب ما اين لفظ را به غير از على بن ابيطالب (ع) به ديگر ائمه (عليهم السلام) اطلاق كنند.
مردى به امام صادق (ع) گفت: يا اميرالمؤمنين!
امام فرمود: ساكت باش! كسى به اين اسم راضى نشود مگر اينكه گرفتار به بلاى ابىجهل باشد.
بعد از عرضه اين دو حديث براى ما امورى روشن مىشود كه آگاهى به آنرا لازم مىسازد و آنها چنين هستند:
الف) با توجه به كثرت احاديث درمىيابيم، طاغوتيان زمان ائمه اهل بيت (عليهم السلام) كه ادعاى خلافت مىكردند، لقب «اميرالمؤمنين» را براى خود برگزيده بودند تا بدين وسيله خود را جانشين پيامبر (ص) معرفى كنند. پس اين مسأله دلالت بر تقيه مىكرده است كه بر ائمه طاهرين (عليهم السلام) لازم بوده براى حفظ خونشان و خون شيعيانشان انجام دهند تا دليلى براى دشمنان آنها بر عليه ايشان نباشد.
ب) براى ما بهطور وضوح آشكار مىشود كه آن حكام، به اين لقب براى خود راضى بودند، همانطور كه امام صادق (ع) فرمود: كسى به اين لقب ناميده نمىشود كه به اين لقب راضى باشد به جز امام على (ع)
در نتيجه وقتى ائمه (عليهم السلام) آن حكام را به كلمه «اميرالمؤمنين» خطاب مىكردند، هدفشان اين بوده است كه مدعيان به خلافت را معرفى كنند و ماهيتشان را بيان نمايند، و پرده از هويت ايشان بردارند و اسرار آنها را آشكار كنند. چون مدعيانِ خلافت، به اين لقب و خطاب راضى بودند و به غير آن احساس رضايت نمىكردند.
با اين حال امام زينالعابدين على بن الحسين (ع)، چون بر يزيد بن معاويه وارد شد، فرمود: اى يزيد! به من اجازه كلام مىدهى؟
گفت: بگو و بد نگو!!
همچنين آمده است: معتصم روز عيد بر مَركب خود سوار شد كه شيخى در برابر او ايستاد و گفت: اى ابا اسحاق!
معتصم عصبانى شد و سربازى را خواند تا شيخ را به جرم آنكه او را «اميرالمؤمنين» خطاب نكرده است، مورد ضرب و شتم قرار دهد.
اين بحث را بهعنوان مقدمه براى بعضى احاديث كه پيرامون خطابِ امام جواد (ع) براى مأمون عباسى يا غير او به كلمه «يا اميرالمؤمنين» بيان شده، متذكر شديم تا معلوم شود كه اين خطاب از امام (ع) به مأمون و امثال آن اعتراف به مشروعيت خلافت او نيست و صرفاً بيان رنجهايى است كه امام به سبب خلافت اين حُكام، با آنها مواجه بوده، تا آنجا كه ناچار بود آنها را به اين لقبِ غصب شده خطاب نمايد.
از طرف ديگر امام (ع) قصد داشت بدين روش آنها را به تاريخ و نسل آينده معرفى كند و اظهار دارد آن حكام راضى به اين لقب بودند تا مردم سوابق بدِ ثبت شده در پروندۀ اين گناهكاران را بشناسند و بدانند خانههاى امويان و عباسيان مراكز فساد بوده و تمام منكرات بين مرد و زن در چنين مكانى مباح بوده است.