در يكى از روزها،دختر”هارون الرشيد”-”امّ جعفر”-از خدمت حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام درخواست كرد تا به منزل او بروند.هنگامى كه حضرت بدان خانه درآمدند،مورد استقبال و تكريم فراوان قرار گرفتند،”ام جعفر”از آن حضرت تقاضا كرد تا با همسر خويش در خانۀ او ديدارى داشته باشند.حضرت امام عليه الصلوة و السلام پس از آن كه وارد خانه شدند،بدون لحظه‌اى درنگ از آن جا بيرون آمدند،در حالى كه اين آيه را قرائت مى‌كردند:

“فَلَمّٰا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ”

“هنگامى كه وى را ديدند،او را بزرگ داشتند”

“ام جعفر”عرض كرد: اى مولاى من،چرا نعمت را بر من كامل نفرمودى؟

حضرت فرمودند:

” أَتىٰ أَمْرُ اللّٰهِ فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ”

“امر الهى درآمد،پس در آن شتاب مورزيد”

و نيز افزودند:امرى رخ داد كه اعادۀ آن نيكو نيست.

“ام جعفر”از”ام الفضل”راجع به آنچه اتفاق داد،پرسيد.او گفت: اى عمّه،چگونه او خبردار گرديد،گويى ساحر است؛به خدا سوگند تا جمالش بر من طالع شد،آنچه هنگام عادت براى زنان رخ مى‌دهد،برايم اتفاق افتاد.

“ام جعفر”متحيّر و مبهوت رو به سوى حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام كرد و پيرامون ما وقع سؤال كرد.حضرت فرمودند: اين اتّفاق،از امور پنهان زنان است.

عرض كرد:آيا شما علم غيب مى‌دانيد؟فرمودند:خير.عرض كرد،آيا بر شما وحى نازل مى‌شود؟فرمودند:خير.عرض كرد:پس چگونه اين مطلب را دانستيد؛در حالى كه جز خداوند كسى از غيب آگاه نيست.امام عليه الصلوة و السلام فرمودند:من آن را بواسطۀ علم خداوند دانستم.عرض كرد:داستان بزرگ شمردن توسط زنان چه بود؟ فرمودند:آنچه براى”امّ الفضل”از امر ماهانه‌اش حاصل شد.

هنگامى كه حضرت امام جواد عليه الصلوة و السلام قصد خروج از بغداد و جدا شدن از”مأمون”را داشتند و همسرشان نيز با ايشان بود،مردم تا كوفه آن حضرت را مشايعت كردند.چون به”دار المسيب”رسيدند،وقت نماز مغرب شده بود.در مسجد وارد شدند.در صحن مسجد درخت سدر خشكى بود كه ميوه نمى‌داد.حضرت در نزد ساقۀ آن وضو ساختند و نماز مغرب را به جماعت برگزار فرمودند:در ركعت اول،حمد و سورۀ “إِذٰا جٰاءَ نَصْرُ اللّٰهِ…” و در ركعت دوم حمد و سورۀ “قُلْ هُوَ اللّٰهُ…” را قرائت فرمودند و آنگاه نماز را تا ركعت سوم ادامه دادند.بعد از اشتغال به ذكر خداوند،چهار ركعت نماز نافله،تعقيبات آن،سجدۀ شكر و سرانجام نماز عشاء را پس از يكديگر، به جاى آوردند. سپس به سوى آن درخت تشريف بردند.در آن جا بود كه مردم ميوه‌هاى خوبى را بر آن مشاهده كردند و از آن خوردند؛ميوه‌اى بود شيرين و بدون هسته.

در حديث”ابن شهر آشوب”آمده است كه”شيخ مفيد”از آن ميوه خورد و هسته‌اى در آن نيافت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *