خداى متعال از سرور و شادى كه در قلب امام رضا (ع) در آن شب بهسبب انتظار ولادت فرزند عزيز و گرامىاش بهوجود آمده بود، آگاه بود و شوق ايشان (ع) را در ديدن تنها فرزندش كه قرار است زمين را به نور رخش روشن كند، مىدانست.
امام رضا (ع) تدابير لازمه را براى اين مهمان عزيز و بلندمقام اتخاذ كرده بود. حجرهاى از حجرههاى خانه را به او اختصاص داده بود و به عمهاش سيده حكيمه دستور داده بود كه مواظب سيده خيزران در اين حجره باشد و ايشان را براى استقبال از مولود مقدس آماده كند. همچنين شمعى را در اين حجره قرار داده بود كه از نور آن بهرهمند شوند و در را بر روى آنها بسته بود كه كس ديگرى بر آنها وارد نشود. هنگامىكه لحظه ولادت فرا رسيد، شمع خاموش شد و ايشان متولد شدند. به ناگاه آنجا بار ديگر روشن شد، آنگونه كه نيازى به شمع و چراغ نبود. خانم حكيمه، طفلى را در تَشت مشاهده كرد كه پردهاى نازك آنرا پوشانده بود. پس حكيمه او را گرفت و در دامن خود قرار داد و آنگاه پرده را از روى او برداشت. امام رضا (ع) در را باز كرد و به نزد آنها آمد و فرزند عزيزش را در آغوش گرفت و امام جواد (ع) را در گهواره قرار داد1 و با ملاطفت و مهربانى فرزندش را نوازش كرد.
سيده حكيمه مىگويد: در روز سوم ميلاد، اما جواد (ع) چشمانش را به سوى آسمان بالا برد و فرمود: اشْهَدُ انْ الهَ الَّا اللّه، وَ اشهدُ انَّ محمداً رسول اللّه، پس من بسيار به شگفت آمدم، پس به نزد اباالحسن امام رضا (ع) رفتم و ماجرا را گفتم پس امام رضا (ع) فرمود: اى حكميه: عجايب و شگفتىهاى اين فرزند خيلى بيشتر از اينهاست.